با تشکر از وبلاگ http://rasoolekhoobiha.blogfa.com
اثبات شهادت پیامبر (ص) از قرآن و روایات فریقین
متأسفانه به دلایلی کمتر به موضوع شهادت پیامبر اکرم (ص) پرداخته می شود با این که یکی از وظایف ما شناخت قاتل یا قاتلان ایشان است تا از آنان تبرّی کنیم.ازجهات مختلف میتوان این مهم رابه اثبات رساند.
الف) اثبات شهادت پیامبر (ص) از قرآن
﴿وَ ما مُحَمَدٌ إلا رَسُولٌ قَد خَلت مِن قَبلِهِ الرُّسُل أفإن ماتَ أَو قُتِلَ إنقَلَبتُم عَلی أَعقابِکُم وَ مَن یَنقَلِب عَلی عَقِبَیهِ فلن یضرّ الله شیئاً... ﴾[1]((و محمّد تنها فرستاده ای از جانب خداوند است که فرستادگان دیگری پیش از او گذشته اند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خویش(دوران جاهلیت) باز می گردید؟ و هر آن کس به گذشته خویش بازگردد، هرگز به خدا زیانی نمی رساند...)) هر چند محور سخن در این آیه، انقلاب و ارتداد صحابه رسول خدا (ص) بعد از ایشان است، امّابایددرنظرداشته باشیم در علم نحو برای حرف «أو» سه حالت ذکر شده است:
1) عاطفه غیر ناصبه 2)عاطفه ناصبه 3) اضراب
برای حالت اوّل معانی متعددی آمده است. از جمله:1)تخییر2)اباحه3)شک 4)تقسیم5) ابهام چهار معنای اوّل در این آیه صحیح نیست ولی معنای پنجم که ابهام است در این آیه احتمال دارد. به این بیان که خداوند می داند پیامبر به شهادت خواهد رسید امّا این مطلب را در هالهای از ابهام قرار می دهد.ممکن است این ابهام به این دلیل باشد که اگر خداوند صراحتاّ اعلام می فرمود که پیامبر(ص) به شهادت خواهد رسید، مشرکین و منافقین با اعتماد به صدق کلام خداوند بر انجام این کار سرعت می گرفتند و زودتر برای انجام این کار برنامه ریزی و اقدام می کردند.چراکه درنوبت های متعدّد دست به ترور پیامبر(ص)زدندکه نافرجام ماند.[2]
نوع دوم هم شرایطی دارد که هیچ یک از آنها در این آیه موجود نیست.
و اما نوع سوم اضراب است که به معنای (بل) می باشدوآیه را این طورتبیین میکند:(ان مات بل قُتِل...) (اگربمیردبلکه کشته شود) درآیات متعدّدی نیز(او)به معنای (بل)ترجمه می شود.مثلاً: ﴿وَ أرسَلناهُ إلی مِائَةِ ألفٍ أو یَزیدُون﴾ [3] ﴿ثُمَّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذلکَ فَهيَ کَالحِجارَةِ أو أشدُّ قَسوَةً﴾[4] ﴿فَإذا قَضَیتُم مَناسِکَکُم فَاذکُروا اللهَ کَذِکرِکُم أباءَکُم أو أشَدَّ ذِکراً﴾[5] ﴿وَ ما أمرُ السّاعَةِ إلاّ کَلَمحِ البَصَرِ أو هُوَ أَقرَبُ﴾[6]
ب)نظر علمای عامّه در مورد شهادت پیامبر اکرم (ص)
بزرگانی چون احمدبن حنبل[7] ابن کثیردمشقی[8]و طبرانی [9]از بیهقّی نقل کرده اند:((انبأنا الحاکم...عن عبدالله بن مسعودقال: لئن احلف تسعاً انّ رسول الله قُتِل قتلاً احبّ الیّ ان احلف واحدۀ انّه لم یُقتَل وذلک انّ الله اتّخذه نبیّاواتّخذه شهیداً)) ((اگر نُه بار قسم بخورم که رسول خدا (ص) کشته شده، برای من بهتر است از این که یک بار قسم بخورم که او کشته نشده است، و این به خاطرآن است که خداوند او را نبیگردانید و او را شهیدکرد.))جمله ی آخراوناشی ازاین باوراست که تمام انبیاوائمّه ی الهی شهیدمیشوند(که روایات آن درادامه خواهد آمد.)
البتّه نظر تمام علمای اهل سنّت این است که رسول خدا(ص)مسموم شدند.[10]ولی بر آنند که شهادت پیامبر (ص) به واسطه سمّی بوده که زنی یهودی در جنگ خیبر درغذایی که برای ایشان آورد ریخته بود.درصحیحترین کتاب اهل سنّت(صحیح بخاری) ازقول عایشه آمده: ((رسول خدا (ص) در مرضی که با آن مرض از دنیا رفت می فرمود: ای عایشه! دائماً درد غذایی که در خیبر خوردم را احساس می کنم و حال وقت آن است که رگ قلبم ازآن سم قطع شود.))[11]
امّا به دلایل متعدّدی مسمومیّت توسّط زن یهودی مردود است. از جمله:
دلیل اوّل : جریان سم دادن زن یهودیه به پیامبر (ص) همان طور که گفته اندمربوط به اوایل سال هفتم هجری است، و شهادت ایشان سال یازدهم هجری. پس این مطلب بسیار بعید است که شهادت ایشان به سبب سمی باشد که چهار سال قبل خورده اند؛حتّی اگراثرسم باقیمانده مانده باشد،باید آثار آن به تدریج آشکار شود، و مسموم را اندک اندک از پا در آورد، و حال آن که پیامبر(ص) از فتح خیبر تا چند روز قبل از شهادت هیچ علامتی از مسمومیّت و بیماری نداشتند و با سلامت و عافیت کامل در جنگ ها و غزوات شرکت می فرمودند، بدون این که نشانه و اثری در وجود مبارک ایشان باشد.ضمن این که طبق تمام روایات غذا را فقط برای پیامبر(ص) نیاوردند،بلکه نقل کرده اند اصحاب هم از آن خوردند. میشودگفت سم فقط بر پیامبر(ص) اثر کرده باشد؟!
دلیل دوّم : بعضی روایات درکتب مهم عامّه میرساند که پیامبر(ص) به هیچ وجه آن طعام رانخوردند.
ابن کثیر از بیهقّی وابی داوودوآن ها ازابوهریره نقل کرده اند:(( همانا زنی از یهود گوسفند (بریان) مسمومی برای پیامبر (ص) هدیه آورد. ایشان به اصحابشان فرمودند: دست نگه دارید، این گوسفند مسموم است. بعد پیامبر (ص) به آن زن فرمودند: دلیل تو بر این کار چه بود؟ زن گفت: می خواستم بدانم که اگر تو پیامبری، خدا به تو خبر خواهد داد که این غذا مسموم است و اگر دروغ گو هستی (در ادعای نبوت صادق نیستی) مردم را از وجود تو راحت کنم...! )) [12]
دلیل سوّم : بعضی روایات عامّه تأکید دارند بر این که پیامبر اکرم (ص) متعرّض زینب بنت الحارثه (همان زن یهودی) نشده و او را مجازات نکرده اند. هم چنین طبری روایت کرده است: ((فضحک نبی الله (ص) و ترکها)) ((پس پیامبر خدا (ص) خندید و او را رها کرد.)) [13] و روایت بخاری و مسلم نیز این مطلب را تأیید می کند:«زمانی که از پیامبر (ص) سوال شد: آیا نکشیم اورا؟ فرمود:نه)) [14] اینها نشان میدهند که اگر آن زن قصد کشتن پیامبر(ص)یا اصحاب را باآن غذای مسموم داشت،لازم بود آن زن را به خاطر این جنایت مجازات کنند.
دلیل چهارم : پیامبر (ص) از آن غذا، اگر چه یک لقمه، خورده باشند، منجربه تکذیب پیامبر از دیدگاه آن زن یهودی و یهودیان دیگر می شودچرا که همان طور که گفتیمآن زن برای اطمینان ازصداقت پیامبردرنبوّتشان آن غذای مسموم را تهیّه کردتا ببیندپیامبر(ص) از مسمومیّت آن مطّلع میشود یانه. و این کار از خدای حکیم محال است که فرستادگانش را در مانند این جریانات و مواقف تحدّی یاری نکند، تا موجب این شود که مردم ایشان را تکذیب کنند.
دلیل پنجم : تنها کسی که روایت کرده شهادت پیامبر به واسطه غذای مسموم در خیبر بوده، عایشه است. وروایات او به دلایلی قابل قبول نیست.مثلاً :1)اویکی از جاعلین روایات است.2)آیات وروایاتی که در مذمّت او وارد شده او را ازوثاقت واعتبار ساقط میکند.(اثبات این2مورد باشدبرای شمارههای بعد)3)خوداویکی از متّهمان پروندهی قتل پیامبر(ص)است.(درادامه خواهد آمد.) 4)روایاتی که ازاودربارهی مرگ پیامبر نقل شده دارای تناقضاتی است. عایشه در روایتی می گوید: ((سبب شهادت پیامبر (ص) سمّی بوده که در خیبر خورده است))[15] ولی خود او در روایت دیگری می گوید: ((مات رسول الله (ص) من ذات الجنب)) ((پیامبر (ص) از بیماری ذات الجنب فوت کرد.)) [16] در حالی که خود عایشه روایتی رااز پیامبر(ص) نقل کرده که این بیماری از شیطان است.[17] هم چنین روایات مربوط به خوردن غذای مسموم نیز دارای تناقضاتی است.گاهی آمده:((پیامبر فرمود:دست نگه دارید،این غذا مسموم است.))[18] وگاهی گفته شده:(( بعد از آن که پیامبر لقمه ای در دهان گذاشت گوسفند بریان به سخن در آمد و گفت: «من مسموم هستم.))[19] وآن چه که می تواند تناقض این روایات را بر طرف کند نظر اهل- بیت (ع) در این باره است. چرا که (اهل البیت ادری بما فی البیت)
نظر اهل بیت راجع به مسمومیّت در خیبر : در تفسیر شریف منسوب به امام حسن عسکری (ع) آمده است: ((زنی از یهود نزد ایشان آمد و اظهار اسلام کرد و همراه او ذراع (گوسفند) بریان شده مسمومی بود و آن را در مقابل حضرت قرار داد...براء بن معرور دست دراز کرد و لقمه ای از آن برداشت و در دهان گذاشت. علی بن ابی طالب (ع) فرمود: ای براء! زودتر از رسول خدا (ص) شروع نکن... در حالی که براء لقمه را می جوید، ناگهان خداوند ذراع(گوسفند) را به سخن در آورد و گفت: ای رسول خدا! از من نخور که من مسموم هستم! و براء در سکرات موت بر زمین افتاد ووقی او رابرداشته بودیم مرده بود. رسول خدا (ص) فرمود: آن زن را برای من بیاورید. او را آوردند. پیامبر (ص) به او فرمود: چرا این کار را کردی؟ زن گفت: به من ظلم بزرگی کردی! پدر و عمو و برادر و شوهر و پسرم را کشتی! من هم این کار را کردم و گفتم اگر او پادشاه است، انتقامم را از او می گیرم و اگر همان طور که می گوید پیغمبر است و... پس خدا او را از این غذا حفظ می کند و هرگز ضرری به او نمی رساند. پس رسول خدا (ص) فرمود: ای زن! راست گفتی. سپس رسول خدا (ص) فرمود: فلانی و فلانی را فرا خوانید و گروهی از بهترین اصحابش را که از جمله آنان سلمان و مقداد و عمار و صهیب و ابوذر و بلال و ...که جمعاً ده نفر می شدند و علی بن ابی طالب (ع) نیز در میان آنان بود. پس پیامبر (ص) فرمود: بنشینید و دور این غذا حلقه بزنید. بعد رسول خدا (ص) دست مبارک را بر ذراع مسموم گذاشتند و بر آن دمیدند و فرمودند: «بسم الله الرّحمن الرّحیم، بسمالله الشّافي...سپس فرمودند:به نام خدا بخورید...سپس امرفرمودند آن زن را حبس کنند. وقتی روز دوم شد آن زن نزد رسول خدا (ص) آوردند و حضرت به او فرمود: آیا اینان در حضور تو از آن سم نخوردند؟ پس چگونه دیدی که خدا این شر را از پیامبرش و اصحاب او دفع کرد؟ آن زن گفت: ای رسول خدا! تا الآن در نبوت تو شک داشتم ولی اکنون یقین کردم که تو حتماً رسول خدایی، پس شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و شریکی ندارد و این که تو عبد و رسول خدایی.))[20]
ج)نظر شیعه درباره شهادت پیامبر اکرم (ص) : همه علمای بزرگ شیعه بر این باورند که پیامبر اکرم (ص) به سبب سم به شهادت رسیده اند. مثلاً شیخ مفیدمیگوید:(( ایشان در 28 صفر سال یازدهم هجری در سن 63 سالگی در مدینه منوّره مسموم به شهادت رسید.))[21] شیخ طوسی[22] وعلّامهی حلّی[23] نیز این مطلب را آورده اند.ذکراین نکته ضروری است که پیامبر(ص)درموردتمام اهل بیت فرمودند: :(( ما منّا إلا مسمومٌ أو مقتول))[24] ونیز(( ما من نبيٍّ أو وصيٍّ إلا شهیدٌ )) ((هیچ نبی یا وصی ای نیست،مگرآنکه شهیدمیشود.))[25] وراجع به شهادت شخص خودشان،روایت شده که پس ازخطبه ای فرمودند:(( ای مردم! زمانی که من شهید شوم، علی أولی به نفس شماست، و زمانی که علی به شهادت برسد... پس علی بن ابی طالب (ع) ایستاد و در حالی که گریه می کرد، فرمود: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا! آیا کشته می شوی؟! حضرت فرمود: بله، به وسیله سمّ به شهادت می رسم، و تو با شمشیر کشته می شوی و...))[26]
د)پس چه کسی پیامبر(ص) را مسموم کرد؟
مرحوم بیاضی روایتی را از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: ((پیامبر (ص) حفصه را آگاه کردند که پدرش (عمر) و ابوبکر امارت را بدست می گیرند، حفصه این سرّ را برای عایشه فاش کرد و عایشه هم برای پدرش گفت: و ابوبکر هم به عمر گفت. پس آن دو (ابوبکر و عمر) جمع شدند برای این که این امر زودتر اتفاق بیفتد، پیامبر را مسموم کنند.))[27] از روایات اهل بیت عصمت و طهارت (ع) انسان یقین پیدا می کند که قاتلان پیامبر(ص) همان چهار نفر بوده اند و نیازی به استدلال به کتب عامه نیست اما برای اسکات خصم به شواهدی که کتب عامه بیان کردهاند نیز اشاره میشود: بخاری و مسلم روایت کرده اند:(( عن عایشه قالت: لددنا رسول الله في مرضه و جعل یشیر إلینا أن لا تلدّوني، فقلنا: کراهیة المریض بالدواء! فلمّا أفاق قال: ألم أنهکم أن تلدّوني؟! قلنا: کراهیة الدواء! فقال (ص): لا یبقی منکم أحد إلا لدّ و أنا أنظر، إلا العباس فإنّه لم یشهدکم.)) ((عایشه گفت: به پیامبر در مرضش دوا خوراندیم، پیامبر به ما اشاره کرد که به من دوا نخورانید. گفتیم: به خاطر کراهت مریض از دواست!! پس وقتی حالشان افاقه پیدا کرد فرمود: آیا شما را نهی نکردم که به من دوا نخورانید؟ گفتیم: [گمان کردیم سخن شما به خاطر] کراهت دواست! پس پیامبر فرمود: هر کس در خانه است در برابر چشم من باید [از این دوا] بخورد!! به جز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت.))[28]
ابن کثیر از بیهقی از عایشه نقل کرده که گفت: ((رسول خدا (ص) حالشان بهتر شد، پرسیدم: چه کسی این کار را کرد؟ گفتند: عمویت عباس!...))[29]
وقتی مسمومیّت پیامبر(ص)ثابت شد ونیز مسمومیّت در خیبر به کلّی مردود شد،بی شک پیامبر(ص) با همین مادّهای(لدود) که به او خوراندند، به شهادت رسیده است.
1) این ماده به نفع رسول خدا (ص) نبوده و گرنه ایشان آنان را از این کار نهی نمی فرمودند.
2) ، این کار، چیزی شبیه جنایت بوده که وقتی پیامبر (ص) پرسیدند: چه کسی این کار را کرده؟ گفتند: عمویت عباس! این اتّهام به عباس برای این بود که از تبعات آن می ترسیدند و برای خلاصی از آن، آن کار را به گردن عبّاس انداختند.
3) این که پیامبر ایشان را مجبور میکند که همگی از آن بخورند نشان دهندهی مشکوک بودن دواست.
4) اگر این کار به نفع پیامبر(ص)بود،پس چرا آن را در حال خواب یا اغماء انجام دادند؟!
5)اگرماجرا،فقط دوادادن بود چه نیازی بود به چندنفر؟! (ازالفاظ لددنا و لاتلدّونی مشخّص است)
6)خنده داراست که عایشه برای فریب اذهان پیامبر(ص) راهمچون کودکی فرض میکندکه ازدواخوردن کراهت دارد.
7)اگر گفته شود که اشتباهاً به جای دوا سم به او خورانده شده است،میگوییم: گرچه این فرض محال است امّابااین حال بازهم آنها مقصّرهستند.چراکه ازفرمان پیامبر(ص)سرپیچی کردند:((...ألم أنهکم أن لا تلدّونی... )) ((مگرنگفتم آن رابه من نخورانید؟))
[1]-آل عمران / آیه 144
[2]- السّرۀ النّبویّه / محقّق نجاح الطایی / ص77-17
[3]- الصّافّات / آیه 147
[4]- البقره / آیه 74
[5]-همان/ آیه 200
[6]- النّحل / آیه 77
[7]- مسند احمد / /ج1 / ص408
[8]-السیرۀ النّبویّه / ج4 / ص449
[9]- المعجم الکبیر/ ج10/ ص109
[10]- المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری ج 3، ص 60 ؛ المجدی فی الانساب، محمد بن محمد العلوی، ص 6
[11]- صحیح بخاری، ج 5، ص 137
[12]- السیره النبویه، ابن کثیر، ج 3، ص 396
[13]- تهذیب الآثار، طبری، ج 6، ص381
[14]- صحیح بخاری، ج 3، ص 141؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 15.
[15]- صحیح بخاری، ج 5، ص 137
[16]- مسند ابی یعلی، ج 8، ص 258
[17]- مستدرک الحاکم،محمد بن عبد الله نیشابوری، ج 4، ص 405
[18]- السیره النبویه، ابن کثیر، ج 3، ص 396.
[19]- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 57
[20]- تفسیر امام حسن عسکری (ع)/ ص 177 ؛ بحارالانوار/ ج 17/ ص 317.
[21]- المقنعه/ شیخ مفید/ ص 456.
[22]- تهذیب الاحکام/ شیخ طوسی/ ج 6/ ص 1.
[23]- منتهی المطلب/ علّامه حلی/ ج 2/ ص 887.
[24]- وسائل الشیعه/ ج 1/ص 18و2 ؛ بحارالانوار/ج 45/ص 1 ؛ من لا یحضره الفقیه/ج4/ ص17
[25]- بحارالانوار/ ج 17/ ص 405
[26]- اسرار آل محمد (ص)/سلیم بن قیس هلالی/ ص 362؛ بحارالانوار/علامه مجلسی/ ج 33/ ص 266
[27]- الصراط المستقیم/ علی بن یونس نباطی بیاضی/ ج 3/ ص 168؛ و از او بحارالانوار مجلسی/ ج 22/ ص 246
[28]- صحیح بخاری / ج 8/ ص 42 ؛ صحیح مسلم/ ج 7/ ص 42 و بسیاری دیگر از کتب عامه.
[29]- السّیرۀ النّبویه، ابن کثیر/ ج4// ص 446( از بیهقی)
با تشکر از وبلاگ http://rasoolekhoobiha.blogfa.com
نظرات شما عزیزان: